سیاسی

بازخوانی خطر زنان داعش

با این‌که دیگر از خلافت خودخوانده ابوبکر البغدادی چیزی نمانده و تنها هسته‌های خاموش این گروه خشن به شکل پارتیزانی در گوشه و کنار سوریه، افغانستان، عراق و… عملیات تروریستی انجام می‌دهند اماباید بپذیریم که هنوز ایده‌های‌شان درذهن طرفدارانشان همچون آتش زیر خاکسترجاری ومنتظر فرصتی برای شعله‌ور شدن است.

همین مسأله نیز نیاز پژوهش و بررسی هوشمندانه در خصوص این گروه و آینده تفکرشان را الزام‌آور می‌کند. مصطفی سیفی در سال ۲۰۱۷، درست درزمانی که همه خوشحال ازشکست نظامی داعش درعراق بودند بی‌سر وصدا به دنبال شناخت دقیق‌تر داعش بود؛ آن هم در عمق نفوذشان یعنی درمیان خانواده و همسران. بخت با او یار بود، چون در ۲۷ آگوست ۲۰۱۷، عده‌ای از خانواده‌های داعش تلاش کردند از عراق فرارکنند که نتوانستند. نتیجه آن شد که این زنان و کودکان دستگیر شدند و در اردوگاهی ماندند تا وضعیت‌شان مشخص شود. سیفی از این فرصت استفاده کرد، به میان‌شان رفت و توانست اعتماد آن‌ها را جلب کند تا جایی که جلوی دوربینش بنشینند و از خودشان و عقایدشان بگویند. مصاحبه‌ای که در نهایت پس از پنج سال به مستندی تبدیل و در هفدهمین جشنواره سینما حقیقت رونمایی شد. با ایشان درباره این مستند به گفتگو نشستیم که نظر شما خواننده گرامی را به ماحصل آن جلب می‌کنیم:

هسته شکل‌گیری این مستند چگونه بود؟

پس از پیروزی بر داعش در سال ۲۰۱۷، یک گروه از زنان داعش همراه با فرزندان خود و چند مرد تلاش کردند از تلعفر، شهری در شمال عراق که در آن روز‌ها در محاصره و در شرف آزادی بود، بگریزند و خود را به مرز ترکیه برسانند، اما هنگام عبور با گروهی از مبارزان کرد مخالف دولت اسلامی رو به رو و دستگیر شدند. با توجه به این‌که من از ابتدای ورود داعش به عراق، به عنوان مستندساز تقریبا تمام عملیات‌ها را دیده بودم، سرم برای بحران درد می‌کرد. یکی از دوستان تماس گرفت و مرا از حضور آن‌ها مطلع کرد. ایام اربعین بود و در آن زمان من در حال پیاده‌روی اربعینی بودم؛ برنامه پیاده‌روی را رها کردم و با توجه به این‌که گفته بودند زمان کمی آن‌ها در اردوگاه می‌ماندند، به سرعت به همراه یکی از دوستان به محل نگهداری این زنان رفتیم.

در مستند، زنانی با نژاد‌های مختلف دیده می‌شد؛ این‌ها از چه کشور‌هایی بودند؟

بله؛ آن‌ها از کشور‌های آلمان، فرانسه، سوئد، اوکراینی، اندونزی، آذربایجان و… بودند. ما به علت زمان بسیار کم، با حدود ۴۰ زن و کودک مصاحبه کردیم که البته فقط ۱۲ مصاحبه را در مستند آوردیم.

اعتمادسازی در این‌گونه مستند‌ها سخت است. به هرحال اکثر کسانی که برای گفتگو با آن‌ها برخورد دارند بازجو هستند و فیلم‌سازی نیاز به ایجاد یک ارتباط و تعامل ویژه دارد؛ چطور این اعتماد را در آن‌ها ایجاد کردید؟

واقعیت هم همین‌گونه بود. به ویژه آن‌که هریک زبان خاص خود را داشتند و من فقط یک مترجم عرب داشتم؛ خودم کمی ترکی بلد بودم و در سه روز آخر یک مترجم روس از تهران آمد. ارتباط برقرار کردن با آن‌ها خیلی سخت بود، اما چون نام آن‌ها هنوز جایی ثبت نشده بود برای اعتمادسازی به آن‌ها گفتیم برای اینکه نام خودتان و فرزندان‌تان ثبت بماند، مصاحبه کنید. در کنار آن هم یک پک کوچک شامل شیر خشک، شکر، عسل و… برای‌شان آماده کرده بودیم و اگر بچه داشتند، به آن‌ها پوشک می‌دادیم.

تمرکزتان در این مصاحبه‌ها روی چه موضوعی بود و دنبال چه بودید؟

خوب؛ همیشه درباره داعش سوالاتی در ذهن همه هست. من هم سوالاتی در این ارتباط داشتم و فرصت خوبی بود برای این‌که پاسخ سوالاتم را بیابم. دوست داشتم بدانم آن‌ها که هستند، از کجا آمده‌اند، چرا آمده‌اند، چطورآمده‌اند، چطور جذب شده‌اند و… در حقیقت گفتگو از چرایی ازدواج‌شان، اعتقادات‌شان، وضعیت زندگی‌شان، نگرانی‌های‌شان و… محتوای گفت وگوی ما با مصاحبه‌شوندگان بود. آن‌ها ازرابطه‌شان با شوهران‌شان، یعنی همان‌هایی که در صف سربازان ابوبکرالبغدادی بودند و بیشترشان هم کشته شده‌بودند، نیز گفتند.

گفتید مترجم نداشتید و آن‌ها با زبان‌های مختلف بودند؛ چطور ارتباط برقرارکردید؟

این زنان یک مقدار عربی و انگلیسی بلد بودند و سعی کردیم دست و پاشکسته منظورمان را به آن‌ها برسانیم. البته مطمئنا با این ارتباط نمی‌شد مصاحبه گرفت، برای همین از برخی از آن‌ها خواستیم نامه بنویسند. مثلا خانم سوئدی برای مادرش نامه نوشت، خانم اندونزیایی برای خدا نامه نوشت و… و بعد آن را خواندند که ما فقط در موتیف، نامه سوئدی را گذاشتیم.

شش سال کار ضبط تا تولید مستند طول کشید؛ چرا؟ این را از این جهت می‌پرسم، مطمئنا این مستند در زمان حضور داعش می‌توانست مخاطبان بیشتری را جلب کند.

متاسفانه با وجود میل زیادی که برای مصاحبه داشتم، اما به لحاظ امنیتی آزادی عمل زیادی نداشتم. در محل نگهداری زنان، مجبور بودیم در یک محوطه ۱۰۰متری هم مصاحبه‌ها را بگیریم، چون اجازه خروج آن‌ها را نمی‌دادند و در آخر هم به دلیل جا به جا شدن اسرا، مستند ابتر ماند. از طرفی پس از انجام این کار جنگ با داعش تمام شد و من ماندم و یک‌سری راش از مصاحبه‌ها. هم به خاطر ابتر بودن کار، انگیزه برای ساخت مستند نداشتم و هم احساس کردم مردم از اسم داعش زده شده‌اند و دوست ندارند درباره این گروه بشنوند به همین دلیل با وجودی که همه مصاحبه‌ها را ترجمه کرده بودم، کار متوقف شد. به مرور رگه‌های تفکر داعشی را در کشور‌هایی مثل سوریه، عراق، افغانستان و حتی ایران دیدم، احساس کردم جراحت تکفیر در منطقه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، یک زخم کاری است که بعید است بتوان به همین‌سادگی مداوایش کرد و باید داعش را در وهله اول خوب شناخت و سپس تفکر آن‌ها را با یک نگاه نو بازخوانی کرد. چون این تفکر هنوز وجود دارد و اگر یک مردشان کشته شده، حالا از خود بچه‌هایی را به جا گذاشته که تحت نظارت زنانی با همان اعتقادات تربیت می‌شوند و مطمئنا در آینده خطرآفرین هستند لذا این‌گونه مستند‌ها را برای شناخت بهتر از تفکر آن‌ها لازم دیدم. متاسفانه امروز مردم عامه می‌گویند داعش تمام شد و رفت و خیلی سطحی از آن می‌گذرند، اما باید حواس‌مان را جمع کنیم. باید بدانیم شاید اسم این تفکر عوض شود، اما همیشه پابرجاست و به شدت خطرناک است.

گفتید این زنان هنوز به عقایدشان پایبند هستند؛ چطور زنی که از اروپا مثل سوئد، آلمان، فرانسه و… آمده است، با این تفکرات خو می‌گیرد وبدان اعتقاد پیدا می‌کند؟ موضوعی که دراین مستند برجسته بود عدم ابراز پشیمانی زنان و اعتقاد راسخ به هدف‌شان بود؛ برداشت خودتان از علت آن چیست؟

دقیقا دغدغه من همین است. آن‌ها خیلی اعتقاد دارند و بسیار افراطی هستند. شاید برای مخاطب عام عجیب باشد که یک زن که استاد ژیمناستیک و یوگاست، در بهترین کشور جهان زندگی می‌کند و دررفاه کامل است چطور به یک‌باره عضو داعش می‌شود؟ پاسخش یک کلمه است: به خاطر شریعت؛ آن‌ها دنبال خدا می‌گردند. اکثر این خانم‌ها اصلا مسلمان نبودند و درگذشته بی‌حجاب بود‌ند و دو سه سال بود که محجبه بودند و الان همگی نقاب می‌زنند. شما فکر می‌کنید چرا در سوئد مردم قرآن آتش می‌زنند، این حس از کجا آمده است؟ فقط به خاطر پدیده داعش است. آن‌ها از اسلام متنفرند، چون دختر کوچکشان با فریب به داعش پیوست و حالا پنج، شش بچه دارد. کشورش او را نمی‌پذیرد ودر جهان آواره است. هیچ کاری نمی‌تواند بکند. یکی از سوال‌های پایانی آن‌ها هم این است که اگر کشور خودمان قبول نکند، ما چه کنیم. به همین دلیل است که دریکی از شهر‌های سوریه هنوز داعشی هست.

شما در مستندی به نام «زنان با گوشواره‌های باروتی» در نقش محقق، پژوهشگر و تصویربردار حضور داشتید؛ «آنها» را ادامه آن اثر می‌دانید؟

نه؛ اصلا رویکرد این دو مستند کلا فرق می‌کند. ما در این فیلم کار را به نحوی ساختیم که به واقعیت نزدیک باشد وهیچ‌گونه اغراق یا شعاری ندادیم به نحوی که شاید اگر یک داعشی نیز آن را ببیند، بپذیرد.

از تفاوت ساخت این دو مستند بگویید

در مستند زنان با گوشواره‌های باروتی ما آزادی عمل بیشتری داشتیم، تنوع تصویر وجود داشت، اما با یک مشکل رو به رو بودیم و آن این‌که زنان اسیر نه تنها به ما، بلکه به دیگر اسرا نیز اعتماد نداشتند و کار مصاحبه را سخت می‌کرد. در اینجا ما در یک فضای بسته بودیم. همه مصاحبه‌ها به یک شکل بود؛ پشت زمینه سیاه و زنانی با چادر سیاه داشتیم. وضعیت زندگی در آنجا سخت بود، اما اعتماد در بین آن‌ها بیشتر بود و راحت‌تر مصاحبه کردیم.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا